MOON & MY FEELING
MOON & MY FEELING
من

چادر سیاه را به اسمان کشیدند...

اسمش را تاریکی گذاشتند...

گفتند زیباست...گفتند ارامشبخش است...

اما زیبا نبود...زیبا نبود چون تو را در تاریکی گم کردم...

چشمانت را گم کردم...

گفتند عروس شب ماه را به میهمانی دعوت خواهند کرد...

گفتند ستاره های ساق دوشش اسمانت را روشن خواهند ساخت...

گفتند پیدایش خواهی کرد...

تاریکی را لمس کردم...سرتاسر...

تمام تنش سرد بود...

تاریکی عمیق بود...یخبندان بود...

اما تو ظریف بودی...

تو را که هیچ خودم را هم گم کردم...

خورشید که طلوع کرد سراغم را گرفتی...

گفتند شب هنگام دنبالش بگرد...شب ها پیدایش میشود...

او حالا تاریکی ست...اما خورشید را می پرستد...

او خودش را گم کرده است اما دنبال تو میگردد...

تو تاریکی را در نور پنهان کردی...

او را به زندگی برگردان...

...

...

...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





asal | پنج شنبه 3 آبان 1397برچسب:, |
About

لمس تاریکی جرئت می خواهد...!

Email | Profile
Design
Categories
Authors
Archive
Links
Other

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 49
بازدید هفته : 120
بازدید ماه : 246
بازدید کل : 3358
تعداد مطالب : 72
تعداد نظرات : 177
تعداد آنلاین : 1